امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

بچه های من

دعا واسه امیر حسین

سلام دوستان عزیزم لطفا هر کس که این پست میخونه به حق این شبهای عزیز واسه پسرم دعا کنه از ناحیه هر دوپا دچار سوختگی شده.
29 آذر 1393

بدون عنوان

امروز عمو ماشالله وزن عمو از کربلا برگشتند.ولی هر دوی شما حال مساعدی نداشتید وویروس لعنتی توی بدنتون جا خوش کرده وانگار حالا حالا ها قصد رفتن نداره.امیر حسین دوتا آمپول زدی ولی هنوز بی حالی امیر علی هم اینقدر حالت بد بود که مدرسه هم نرفتی امروز عزیزم.زن عمو حکیمه تعریف میکرد که تو کربلا خواب دیده که امیرحسن وبابایشم اومدن کربلا.بابایی که این چند وقت همش تو فکررفتن به کربلا بود ولی متاسفانه براش جور نشد که بره امیر حسینم که بند نافت داده بودم زن عمو ببره کربلا که گفت یه جای حرم داشتن مناره میزاشتن که بند ناف اونجا گذاشته.
17 آذر 1393

حذف شدن تمام عکسات

وای خدای من چقدر اعصابم بهم ریخته این چند روز .میگید چرا واسه خاطر این که تمام عکسهای توی تبلتم بر اثر یه دکمه که خودم اشتباهی لمس کردم از بین رفت وحسابی حالم گرفت وای الهی قربونتون برم چه عکسهای ناز وجیگری بود .عکسهای ماهگرد امیرحسن ،بای بای پوشکت وخیلی عکسهای دیگه.همش نشستم غصه میخورم بابایی میگه حالا کاری که شده وبا غصه خوردن شما هیچ چیزی درست نمیشه.راستم میگه والله.امروز تقریبا روزخوبی واسه شما دوتا داداش نبود چون صدمه دیدید توی بازی با پسر خاله ها امیر علی دستت رگ به رگ شد وامیرحسین پای سمت راستش وخیلی گریه کردی وبه زور چند جور تنقلات  آرومت کردم از جمله کیک وآبمیوه ،ژله ،پسته،آدامس، تابرات خریدم گفتم خوبذشدی وتو با یه خنده ملیحه گ...
14 آذر 1393

اتفاقات ماه آبان

سلام گلهای مامان.این چند وقت حسابی شیطون شدید وبلا وکلا با هم درگیر هستید اصلا با هم به توافق نمیرسید .امیر حسین که این چند وقت شدی دستگاه کپی داداشی هر کاری میکنه بدو توهم انجام میدی .ولی خدایش وقتی به حرکاتتون نگاه میکنم که فارغ از هر هم وغمی روزگار میگذرونید خیالم راحت میشه ووژدانم آروم میگیره که واستون کم نذاشتم .درسته حالا با هم نمیسازید ولی امیدوارم در آینده واسه هم پشتوانه محکمی باشید.توی این ماه نی نی عمه صغری دنیا اومد یه پسر ناز نازی که اسمش محمد گذاشتن.وقتی رفتیم دیدنش امیر حسین خیلی ذوق داشتی وتا رسیدیم اونجا یه بند میگفتی نی نی.اما امیر علی اولی که رفتیم پیشش اصلا نیومدی بهش نگاه کنی ولی بعد از چند ساعت بعد که فهمیدی پسره بدو رف...
9 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بچه های من می باشد